English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 136 (9404 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
face value U بهای اسمی
nominal price U بهای اسمی
nominal value U بهای اسمی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
above par U بالاتر از بهای اسمی
at par U قیمت ثابت انتقال ارز به بهای اسمی
below par U کمتر از بهای اسمی
write down U یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
write down U تنزل دادن بهای اسمی سهام
Other Matches
dumping U صدور کالا به کشوردیگر و فروش ان به بهای کمتر از بهای عادی به منظور فلج ساختن صنایع داخلی ان کشور
reduced price U بهای کاسته بهای تخفیف دار
at a low price U بهای کم
for U به بهای
trade price U بهای تجارتی
all in price U بهای کامل
at a great penny worth U به بهای زیاد
fancy price U بهای گزاف
cash price U بهای نقدی
cost of construction U بهای ساختمان
conversion price U بهای تبدیل
book value U بهای دفتری
break up price U بهای تصفیه
break up price U بهای انحلال
fancy price U بهای تفننی
reduced price U بهای نازل
unit price U بهای واحد
reserve price U بهای قطعی
probability cost U بهای احتمالی
fee U بهای واحد
resonable price U بهای عادله
money worth U بهای پول
retail price U بهای خرده فروشی
contratual rent U اجاره بهای مقطوع
declared value U بهای اعلام شده
resale price U بهای خرده فروشی
eric U خون بهای ایرلندی
par U بهای رسمی سهم
denominative U اسمی
nounal U اسمی
trinomial U سه اسمی
onomastic U اسمی
nominal U اسمی
substantival U اسمی
rated U اسمی
spot price U بهای جنس در معامله نقدی
upset price U کمترین بهای مقطوع درهراج
reserve price U قیمت نهایی بهای قطعی
height money U اضافه بهای کار در ارتفاع
share list U صورت بهای سهام شرکتها
to mark down an article U بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
to take something off and pric U اندکی از بهای چیزی کاستن
to mark good U بهای کالا را در روی ان نوشتن
coinage U طبقه بندی بهای مسکوک
cost and freight U قیمت و بهای حمل و نقل
dispraise U از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
cost plus U اضافه بر بهای تمام شده
the price was not reasonable U بهای ان معقول بنظر نمیرسید
ostensible U شریک اسمی
nominal size U اندازه اسمی
rated candlepower U شمع اسمی
nominal scale U مقیاس اسمی
rated current U جریان اسمی
nominal rating U کار اسمی
rated duty U کار اسمی
smee battery U پیل اسمی
nominal value U ارزش اسمی
ratings U رژیم اسمی
nominal voltage U ولتاژ اسمی
par value U ارزش اسمی
rated voltage U ولتاژ اسمی
rated quantity U مقدار اسمی
nominal price U قیمت اسمی
nominal pitch U گام اسمی
rating U رژیم اسمی
nominal value U مقدار اسمی
at par U به قیمت اسمی
at par U بقیمت اسمی
nominal wage U مزد اسمی
call price U ارزش اسمی
face value U ارزش اسمی
nominal partner U شریک اسمی
nominal income U درامد اسمی
nominal value U قیمت اسمی
nominal diameter U قطر اسمی
nominal data U داده اسمی
nominal cost U هزینه اسمی
nominal capital U سرمایه اسمی
nominal load U بار اسمی
to compound U قسطی پرداختن [کمتراز بهای اصلی]
the price was not reasonable U بهای گزافی بران گذاشته بودند
gerund U اسمی که از اضافه کردن
gerunds U اسمی که از اضافه کردن
voltage rating of a condenser U ولتاژ اسمی خازن
n.h.p. U توان اسمی دستگاه
intermittent rating U کار اسمی متناوب
nominal interest rate U نرخ بهره اسمی
nominal load U بار خارجی اسمی
nominal value U قیمت اسمی سهمی
full load U بار خارجی اسمی
it answers to its name U اسمی است بامسمی
continuous rating U کار پیوسته اسمی
below par U کمتر از ارزش اسمی
at par U قیمت اسمی سند
revalorization U اعاده پول کشور به بهای نخستین خود
price as natural ice U یخ ساختگی بهمان بهای یخ طبیعی فروخته میشد
how is sugar U بهای قندچیست قند درچه حال است
indicated horsepower U توان اسب اسمی دستگاه
at par U بقیمت اصلی برابرقیمت اسمی
abjectival use of a noun U استعمال اسمی به طور صفت
nominative indepdent U اسمی که درحالت نداواقع شود
nominal horsepower U توان اسب اسمی دستگاه
asthmatic U دچار تنگی نفس اسمی
nominal gross national product U محصول ناخالص ملی اسمی
asthmatics U دچار تنگی نفس اسمی
bond discount U تنزل مبلغ اسمی اوراق قرضه
pentaptote U اسمی که دارای پنج حالت باشد
prohibitive price U بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
His name is never mentioned anywhere . U اسمی ازاو درجایی برده نمی شود
debt discount U تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
depreciation of currency U کاهش قیمت اسمی سکه طلای استاندارد
unearned increment U افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
unearned icremrnt U افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
premiums U مبلغی که اضافه برقیمت اسمی سهام پرداخت میشود
premium U مبلغی که اضافه برقیمت اسمی سهام پرداخت میشود
unpriced U درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
tolerances U بیشترین اختلاف مجاز بین ابعاد واقعی و اسمی یک قطعه
tolerance U بیشترین اختلاف مجاز بین ابعاد واقعی و اسمی یک قطعه
imparisyllabic U دردستوریونانی اسمی که حالت اضافه هجاهای بیشتری داردتادرحالت فاعلیت
cation U یونی با بار مثبت که در جهت اسمی جریان حرکت میکند
nominative appositive U اسمی که بعلت بدل شدن حالت فاعلیت پیدا کند
callable bond U نوعی قرضه که صادر کننده حق بازخرید ان را قبل ازموعد اسمی ندارد
face value U مبلغ اسمی مبلغی که روی سکه اسکناس و یا سهام نوشته شده است
accretion U افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
oblique case U حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
feminality U طبیعت زنانه زیورهایاچیزهای بی بهای زنانه
nominal scale U شاخص مقیاس اسمی مقیاس غیر واقعی مقیاس تقریبی
direct fire sights U زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
Recent search history Forum search
0بار اسمی
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com